دفاع مقدس نشان داد نهضت آزادي اعتقادي به مليگرايي ندارند
تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۳۵۲۴۴
خبرگزاري آريا - قاسم تبريزي گفت: در دوره جنگ مهدي بازرگان با جنگ مخالف بود که نشان ميدهد که اين گروه حتي ملي بودنشان هم جاي تأمل است. اگر ملي هستيد و معناي مليت را بر نژاد و زبان و خاک گذاشتيد، همه اينها در اين جنگ مورد تهاجم قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاري فارس، به نقل از پايگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامي؛ نهضتآزادي ايران که در سال 1340 تاسيس شد، قبل و بعد از بهمن 57، متناسب با ديدگاه خود در عرصه سياست ايران فعاليت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آنها که قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، زندان و دادگاه رژيم پهلوي را تجربه کرده بودند، هرگز به دنبال براندازي رژيم پهلوي نبودند و همچون اسلاف خود تا واپسين روزهاي سلطنت پهلوي اعتقاد داشتند که شاه بايد سلطنت کند نه حکومت. بهطوري که در ماههاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي، مهدي بازرگان به پاريس رفته و کوشيد تا امام را متقاعد کند که دست از شعار سرنگوني رژيم پهلوي برداشته و اجراي قانون اساسي مشروطه را هدف مبارزۀ خود قرار دهد، امّا با مخالفت ايشان روبرو شد.
مهدي بازرگان اندکي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان نخستوزير دولت موقت منصوب شد با آرمانهاي امام خميني و انقلاب تضاد پيدا کرد و در نهايت پس از تسخير سفارت امريکا در ايران توسط دانشجويان پيرو خط امام، از سمت خود استعفا کرد.
اگرچه دولت موقت قبل از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، کنار رفت، اما در دوران جنگ تحميلي 8 ساله، عملکرد پرابهامي داشت؛ جدا از آنکه قبل از آغاز جنگ نيز عملکرد نهضت آزادي و دولت موقت مملو از علامت سوال است؛ از اطلاع مهدي بازرگان از تهاجم عراق به ايران گرفته تا تعليق قراردادهاي نظامي که باعث تضعيف بنيه نظامي کشور در آستانه جنگ تحميلي شد. همگي عملکرد پرابهام نهضت آزادي در دوران دفاع مقدس را مبهمتر ميکند.
اين ابهام زماني بيشتر ميشود که به بيانيههاي متناقض نهضتآزادي در دوران دفاع مقدس ميرسيم. درحالي که آنها در ابتداي تجاوز عراق به ايران حامي ادامه جنگ بودند و در بيانيه 14 مهرماه 1359، جنگ را يک نبرد اجتنابناپذير و تحميلي ميخواندند، اما بعد از فتح خرمشهر با استمرار جنگ مخالفت کرده و خواهان ايجاد صلح بودند.
لذا تبيين و تحليل مواضع و عملکرد نهضت آزادي در دوران دفاع مقدس نيازمند يک بررسي دقيق و همهجانبه است. از همين رو تصميم گرفتيم براي روشن شدن زواياي تاريک اين بحث سراغ يکي از پژوهشگران و محققان تاريخ معاصر ايران برويم که مطالعه دقيقي در رابطه با نهضت آزادي و زندگي سياسي مهدي بازرگان انجام داده است. قاسم تبريزي که در انجمن اسلامي پزشکان و مهندسين حضور داشته و از نزديک شاهد تبادل نظرات و انديشههاي بازرگان و ديگر اعضاي نهضتآزادي بوده اطلاعات مفيدي در اين زمينه دارد.
از آنجا که بحث مربوط به نهضت آزادي (از سال 1340 تا 1370)، يک بحث مفصل و طولاني بود، چهار جلسه پاي صحبتهاي اين پژوهشگر خوشبيان نشستيم. هر جلسه که براي گفتگو به دفتر کارش رفتيم، روي ميزش تعداد زيادي کتاب و سند بود و در طي گفتگو بارها به آن کتب رجوع ميکرد و به اسناد ارجاع ميداد تا مصاحبهاش مستندتر باشد.
براي بررسي دقيق مباني نظري بازرگان و نهضت آزادي درباره مبارزه و جنگ، بحث را از قبل از پيروزي انقلاب و مواضع آنها در مواجهه با رژيم پهلوي آغاز کرديم.
به عقيده قاسم تبريزي، در تفکر مهدي بازرگان هرگز مبارزه مستقيم با رژيم پهلوي وجود نداشت. او در همين رابطه خاطرهاي از سال 57 نقل ميکند که براساس آن حتي نزديکترين افراد بازرگان هم نسبت به سياست گامبهگام او اعتراض ميکردند. وي ميگويد: «يادم است که سال 1357 گاهي به انجمن اسلامي پزشکان و مهندسين ميرفتم. يک روز آنجا آقاي بازرگان بعد از آنکه در خانهاش بمب گذاشته بودند آمد و صحبت کرد که ما بايد همان سياست آرام در چهارچوب قانون اساسي را پيش ببريم و هرگونه حرکت متقابل يا تعرضي به ضرر ما خواهد بود و ما راهي جز اين نداريم. آقاي دکتر عباس شيباني بلند شدند و گفتند: آقاي بازرگان! دشمن از حريم آمده داخل حرم. باز شما همين مطالب را مطرح ميکنيد؟»
اين پژوهشگر تاريخ معاصر ايران سپس به بررسي عملکرد مليگرايان در دوران دفاع مقدس پرداخت. او در اين رابطه، مليگرايي آنها را زير سوال برده و پس از تحليل عملکرد آنها در دوران دفاع مقدس ميگويد: «اين گروه حتي ملي بودنشان هم جاي تأمل است. اگر ملي هستيد و معناي مليت را بر نژاد و زبان و خاک گذاشتيد، همه اينها در اين جنگ مورد تهاجم قرار گرفته است. خوب، پس جبهه ملي بايد در صف اول جنگ باشد. وقتي که وارد نميشويد يعني ملي بودن شما هم جاي تأمل است. آنها به آنچه که ميگويند اعتقاد ندارند و اين شخصيتها با اين تفکر بزرگ شدهاند. کليت عملکرد مليون اين را نشان ميدهد.»
در بخش ديگري از گفتگو قاسم تبريزي مواضع نهضتآزادي و بازرگان را درباره ادامه يا توقف جنگ پس از فتح خرمشهر نقد و بررسي کرد. به گفته تبريزي، پس از عمليات بيتالمقدس بازرگان عقيده داشت که ميبايست ايران از ادامه پيشروي دست برداشته و جنگ را متوقف کند.
پژوهشگر تاريخ معاصر ايران با انتقاد از موضع متزلزل نهضتيها و به ويژه مهدي بازرگان در اين دوران ميگويد: «آيا اينجا آقاي بازرگان فقط سياسيکاري ميکند؟ ممکن است يک بخشي هم سياسي باشد، ما منکر اين نيستيم، ولي اين عملکرد ريشه در همان تفکر دارد که ايشان اصلا مرد مبارزه نيست دارد. چون ايشان از نسل همان جريان جبهه ملي است. او هر چند متدين است اما نه به آيات قرآن درمورد تقابل با متجاوز نگاه ميکند و نه مسائل فقهي را ميفهمد. در مسائل ديگر هم اين موضوع را درمورد آقاي بازرگان داريم.»
قاسم تبريزي در تحليل عملکرد نهضتآزادي در دوران دفاع مقدس به اين نتيجه ميرسد که نهضت آزادي بينش استعمارشناسي ندارد و دشمن را نميشناسند و علاوه بر اين درک صحيحي از اوضاع سياسي، اسلام و جنگ ندارد.
آنچه در ادامه ميخوانيد مشروح دو جلسه از گفتگوي چهار جلسهاي پايگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامي با قاسم تبريزي است. از آنجا که اين دو جلسه مربوط به عملکرد نهضتآزادي در دوران دفاع مقدس بود، همزمان با هفته دفاع مقدس منتشر ميشود و دو جلسه ديگر که در رابطه با عملکرد نهضت آزادي در دوران رژيم پهلوي است در فرصتي ديگر منتشر خواهد شد.
*براي بررسي بينش آقاي بازرگان به جنگ و دفاع مقدس ابتدا لازم است که نگاه او به مبارزه مورد بازخواني قرار بگيرد. از آنجا که نهضتآزادي از دهه 40 وارد عرصه سياسي ايران شد و درست در همان زمان نهضت اسلامي با رهبري حضرت امام مبارزه با رژيم پهلوي را آغاز کرد، در اين دوران نگاه مهندس بازرگان به مبارزه چگونه بود؟ در ماههاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي چطور؟ آيا آنها به دنبال براندازي رژيم بودند يا اصلاح؟
قاسم تبريزي: اول بايد اشاره کنيم که مهندس مهدي بازرگان شخصي تاثيرگذار در عرصه روشنفکري ديني، با فراز و نشيبها، تضادها و تعارضها، مثبتها و منفيها است. لذا او را نميشود در يک تحليل کلي مورد بررسي قرار داد. بدون ترديد ضرورت تقسيمبندي موضوعات و زمانها يکي از راههاي صحيح، عادلانه و منصفانه است. لذا براي آنکه درباره نقش ايشان در دو دهه پاياني زندگياش (1358 تا 1370) بحث کنيم بايد اين تقسيمبندي را انجام دهيم:
1- مهندس بازرگان به عنوان يک روشنفکر ديني که خود در سه مقطع متضاد قابل تقسيم است: از سال 1320 تا 30؛ مخالف ورود به سياست و طرح مسائل ديني با تکيه بر علوم تجربي؛ از 1330 تا 63؛ مدافع سرسخت حضور در سياست؛ از 1363 تا 70؛ مخالف ورود به سياست و نفي ارتباط ديانت با سياست.
2- مهندس بازرگان به عنوان يک رجل سياسي، مذهبي و ملي در سالهاي 1330 تا 70 که در پنج بخش قابل دستهبندي و بررسي است: مهندس بازرگان به عنوان سياستمدار ملي و مذهبي که عضو جبهه ملي و نهضت مقاومت ملي است؛ مهندس بازرگان دبير و موسس نهضت آزادي که در آنجا هم سه جريان متفاوت و متضاد (جريان فکري بازرگان-سحابي، جريان فکري حسن نزيه و رحيم عطايي و اميرانتظام، جريان فکري آيتالله طالقاني) وجود دارد؛ بازرگان موسس کميته ايراني حقوق بشر به همراه طيفي از سياسيون متضاد؛ مهندس بازرگان به عنوان نخستوزير دولت موقت؛ و مهدي بازرگان به عنوان دبيرکل نهضت آزادي در عرصه منتقد و مخالف انقلاب اسلامي، نظام جمهوري اسلامي و امام خميني.
امام خطاب به بازرگان: در سياست گامبهگام، در قدم دوم پايتان را ميشکنند
خوب، حالا برويم سراغ پرسش شما؛ در پاسخ به سوال شما ابتدا بايد به اين نکته توجه کنيم که اصلا مباني فکري آقاي بازرگان مبارزه غير از چهارچوب قانون نبود. البته مباني فکري جبهه ملي هم همينطور بود و اصلا سياست صبر و انتظار همين است که ما صبر کنيم ببينيم آمريکا نسبت به ايران چه موضعي دارد؟ حاکميت يا رئيسجمهور آمريکا از جمهوريخواهان هستند يا از دموکراتها؟ آنها ميتوانند سرنوشت ما را رقم بزنند؟
آقاي مهندس مهدي بازرگان يک مصاحبهاي با پرفسور حامدالگار مورخ معاصر دارد که اتفاقا در ايرانشناسي هم صاحبنظر است و آثاري دارد. وقتي که به ايران آمده بودند من دو جلسه با ايشان صحبت کردم. از جريان 15 خرداد سال 1342 در اينجا دانشجو بوده است. يعني هم در متن بوده و هم اهل مطالعه. ايشان يک ماه بعد از سقوط دولت موقت در آذر سال 58 يک مصاحبه با آقاي بازرگان دارد که من فقط به يک بحث که مربوط به سوال شما است اشاره ميکنم.
در اين مصاحبه آقاي بازرگان ميگويد که ما اصلا متوقع نبوديم که رژيم پهلوي برود. با آقاي خميني صحبت کرديم و گفتيم حالا که رژيم اجازه داده، ما در انتخابات مجلس شرکت کنيم و يک فراکسيون اقليت تشکيل دهيم. (توجه داشته باشيد اين موضوع مربوط به آبان 57 است. چون ايشان آبانماه، يعني چهار ماه قبل از پيروزي انقلاب به ديدار امام خميني ميروند) ما در انتخابات شرکت ميکنيم و يک فراکسيون اقليت تشکيل ميدهيم. بعد تلاش ميکنيم و اين فراکسيون را به اکثريت تبديل ميکنيم و بعد هم دولت تشکيل ميدهيم. دولت که تعيين کرديم بعد ميتوانيم قدرت شاه را کاهش بدهيم.
آقاي بازرگان در سال 57 به گونهاي تحليل ميکند که انگار در سال 1329 زندگي ميکند٬ چون در سال 29 هم همين اتفاق افتاد. در اوج نهضت ملي شدن صنعت نفت جريان مذهبي و ملي که با هم متحد شده بودند در مجلس فراکسيوني به نام فراکسيون جبهه ملي تشکيل دادند و بعد در انتخابات دوره هفدهم اين فراکسيون اکثريت شد.
امام در جواب اين حرف آقاي بازرگان فرمودند: فايده ندارد. آقاي بازرگان باز ميگويد: ما گام بهگام پيروز ميشويم. امام ميفرمايند: در قدم دوم پايتان را ميشکنند. آقاي بازرگان باز در مصاحبه با حامد الگار ميگويد که ما بر همان انديشه مقيد بوديم که بايد آنگونه عمل کرد. امام هم اتفاقا به همين موضوع اشاره ميکنند که وقتي يکي از اين افراد موجه که سوءنيت هم نداشت آمد اينجا و گفت قدم به قدم حرکت کنيم، من گفتم قدم دوم پايتان را ميشکنند. الان که ملت به ميدان آمده و مبارزه ميکند اين ملت را ما نميتوانيم رها کنيم.
بعد از آن که آقاي بازرگان با امام ملاقات ميکند، يک خبرنگار از امام سوال ميکند (اين موضوع مربوط به تاريخ سوم آبان 57 است) شما آقاي مهندس بازرگان را به حضور پذيرفتيد و گفته ميشود آقاي کريم سنجابي نيز به پاريس خواهد آمد و همينطور گفته ميشود آيتالله شيرازي هم خواهد آمد. معروف است که همه اينها هوادار سياست آشتي هستند. آيا شما به اين سياست ملحق ميشويد؟ امام در جواب ميفرمايند: من با روش آشتي بينابيني مخالف هستم و از اول هم با اين روش مخالف بودم. علت هم آن است که اين کار نه رژيم شاه را از بنبست خارج ميکند -اينجا حضرت امام مسئله آمريکا را مطرح ميکند؛ يعني شاه مأمور بود آن برنامهها را اجرا کند- و نه از فشار، اختناق و کشتار ميکاهد. اگر همه به طور روشن و قاطع اين موضع را اتخاذ کنند که رژيم بايد برود ديگر رژيم ناگزير ميشود سياست خسته کردن را از راه کشتارهاي مستمر و روشهايفشار و اختناق کنار بگذارد و پيروزي ملت نزديک ميشود و کساني که لياقت سرنگون کردن اين رژيم را داشته باشند البته با کار خود ثابت ميکنند که توانايي اداره کشور را هم دارند.
در تفکر آقاي بازرگان هيچ وقت مبارزه رويارو با رژيم پهلوي نبود
خوب اين روش آقاي بازرگان است. لذا هيچ وقت در تفکر آقاي بازرگان مبارزه رويارو با رژيم پهلوي نبود و اين را جبهه ملي هم داشت و به همين دليل بود که سياست صبر و انتظار را مطرح ميکرد. خوب کسي که اين تفکر را داشته باشد، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با اينکه در رأس کميتهها شخصيت بزرگي مثل آيتالله محمدرضا مهدويکني بود اما با کميتهها مخالفت ميکند؛ با تأسيس سپاهپاسداران انقلاب اسلامي مخالفت ميکند؛ با جهاد سازندگي مخالفت ميکند. يعني هر نهادي که ما بعد از انقلاب درست کرديم ايشان با آن نهاد مخالف بود چون اين تفکر معارض آن است.
ايشان معتقد بود همين دستگاههاي جاري رژيم پهلوي را ما ميتوانيم با تزريق پول راهاندازي کنيم و از طرف ديگر در صحبتهايي که با امام ميکند ميگويد که اين غلط است که ما همزمان با آمريکا و شاه مبارزه کنيم؛ ما استبداد را بايد تعديل کنيم چون آمريکا اينجا منافع دارد و با آنها نميشود جنگيد. اين صحبتهاي قبل از انقلاب ايشان است.
وقتي سياست گامبهگام بازرگان باعث اعتراض پسرش شد
*بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بازرگان در راس دولت موقت قرار ميگيرد. در اين دوران زمزمههايي مبني بر تحرکات عراق در مرزهاي ايران به گوش دولتيها رسيده بود. چنانچه مارک گازيوروسکي، نويسنده آمريکايي، در مجله ميدلايست جورنال بيان مي کند که بازرگان از سال 57 از حمله عراق به ايران خبرداشت اما اقدامي نکرد و حتي اطلاعاتي که در اينباره داشت را هم به جانشينانش نداد. اين موضوع در ادامه روند جنگ چقدر تاثير داشت؟ مباني فکري بازرگان درباره جنگ و دفاع مقدس چگونه بود؟
قاسم تبريزي: مباني تفکر آقاي بازرگان نه جهاد است نه جهاد دفاعي. يادم است که سال 1357 گاهي به انجمن اسلامي پزشکان و مهندسين ميرفتم. يک روز آنجا آقاي بازرگان بعد از آنکه در خانهاش بمب گذاشته بودند آمد و صحبت کرد که ما بايد همان سياست آرام در چهارچوب قانون اساسي را پيش ببريم و هرگونه حرکت متقابل يا تعرضي به ضرر ما خواهد بود و ما راهي جز اين نداريم. آقاي دکتر عباس شيباني بلند شدند و گفتند: آقاي بازرگان! دشمن از حريم آمده داخل حرم. باز شما همين مطالب را مطرح ميکنيد؟ دشمن امروز روياروي ما ايستاده است.
خدا رحمت کند آقاي دکتر علي شريعتمداري را. ايشان هم بلند شدند و گفتند: ما يک بحث دموکراسي داريم، اما دموکراسي با چه کسي؟ بعد از آقاي دکتر شريعمتداري پسر مهندس بازرگان يعني آقاي مهندس عبدالعلي بازرگان بلند شدند که آقاي بازرگان گفتند: ايوالله شما هم ميخواهيد عليه ما صحبت کنيد؟ و ايشان هم در نقد آقاي بازرگان صحبت کردند و گفتند: که ما با دشمني مواجه هستيم که همه هستي ما را مورد تهاجم قرار داده است. اين مطالب معني ندارد. يعني در حقيقت مجموعه کساني که آنجا بودند در نقد و رد ديدگاه آقاي بازرگان حرف زدند.
*اين روايت دقيقا مربوط به چه زماني است؟
قاسم تبريزي: تاريخش دقيقا يادم نيست ولي بعد از آن دوران که خانه آقاي بازرگان را بمبگذاري کرده بودند است. ميشود به اسناد و مطبوعات رجوع کرد.
خوب، معلوم ميشود که اين آدم مرد جنگ و مرد مبارزه نيست. اگر ايشان صرفا نگاه به اسلام و دين داشته باشد ميگويد حالا که اجنبي به سرزمين مسلمين حمله کرده است دفاع از نواميس مسلمين واجب است. اين يک اصل فقهي است و علما هم در جهاد دفاعي اين را ميگفتند. اگر اختلافي هم بود در جهاد ابتدايي بود که آيا ما جهاد را شروع کنيم يا امام معصوم(ع) بايد جهاد را شروع کند؟ و الان در عصر غيبت چون دست ما از معصوم(ع) کوتاه است، ما جهاد اوليه نداريم.
اين را برخي از علماي حوزههاي علميه ما هم ميگويند. در جهاد دفاعي همه متفقالقولند. هيچکس مخالف جهاد دفاعي نيست. لذا ميبينيم که در جنگ ايران و روس همه مراجع ميپذيرند. در جنگ ايران و انگليس هم در جنوب همه ميآيند. در نهضت تنباکو باز هم همه ميآيند. در جنگ مردم عراق عليه انگليس که به انقلاب 1920 مشهور شد همه مراجع و فقها آمدند.
در جنگ عراق همه علماي ايران و عراق ميآيند. اما تفکر آقاي بازرگان خلاف اين است. لذا در دوره جنگ روي اين تفکر، او با جنگ مخالف بود. يعني نشان ميدهد که اين گروه حتي ملي بودنشان هم جاي تأمل است. اگر ملي هستيد و معناي مليت را بر نژاد و زبان و خاک گذاشتيد، همه اينها در اين جنگ مورد تهاجم قرار گرفته است. خوب، پس جبهه ملي بايد در صف اول جنگ باشد. وقتي که وارد نميشويد يعني ملي بودن شما هم جاي تأمل است. آنها به آنچه که ميگويند اعتقاد ندارند و اين شخصيتها با اين تفکر بزرگ شدهاند. کليت عملکرد مليون اين را نشان ميدهد.
شهيد بهشتي در دوران انقلاب ميگفت: بازرگان هنوز در دهه 20 و 30 زندگي ميکند
شهيد آيتالله دکتر بهشتي يک تحليل در مورد آقاي بازرگان دارد که ايشان يک آدم متدين است و خدماتي هم دارد؛ در دهه 20 تا 1330 کتابها و آثارش توانست در دانشگاه دانشجويان را تغذيه کند؛ اما در مسئله انقلاب اسلامي ايشان هنوز در دهه 20 و 30 زندگي ميکند.
*در دوران دفاع مقدس نهضت آزادي معتقد بود که سياست صدور انقلاب جمهوري اسلامي ايران زمينه حمله عراق به ايران را فراهم آورده است. لطفا در اين باره صحبت کنيد. اين تحليل نهضتيها تا چه اندازه درست بود؟
قاسم تبريزي: خوب، گفتيم که مهندس بازرگان با اساس جنگ مخالف بود. بر روي اين حساب در تحليلش ميگويد که چون شما تهديد کرديد، دشمن به ما حمله کرد. اينجا دو چيز را مشخص ميکند؛ يکم: نگرش و بينش استعمارشناسي در اين افراد نيست. کسي که استعمار، شگرد استعمار و توطئههاي استعمار را بشناسد اين حرف را نميزند.
همين سازمان سيا که حداقل از جنگ جهاني دوم تا امسال که ما زندگي ميکنيم 76 سال است فقط به دنبال توطئه بوده که مثلا در اندونزي چکار بکند، در ويتنام چکار بکند، در کره چکار بکند؛ اين آن ماهيت استعماري را ميشناساند. اما در تفکر اينها اينگونه بود که آمريکا استعمارگر نيست. هنوز هم برخي از اين افراد همين حرف را ميزنند که نميشود آمريکا را استعمارگر دانست. اين نشان ميدهد که استعمارشناسي و بينش آن را ندارند که بدانند.
دوم: دشمن را نميشناسند. وقتي در اينجا يک انقلاب ميشود، فرض محال بگيريم صدام مستقل است، فرض محال بگيريم ترکيه و مصر و... مستقل هستند، که البته چنين چيزي محال است، آنها به دليل اسلاميت انقلاب اسلامي ما حساسيت نشان ميدهند که به آنجا سرايت پيدا نکند؛ چون انقلاب، اسلامي است و تکيه بر اسلام و احياي اسلام دارد و بر ايستادگي مسلمين در برابر دشمن تاکيد دارد. اينکه تحريک نيست که آقاي بازرگان در کتاب انقلاب ايران در دو حرکت هم ميگويد: شما با طرح صدور انقلاب دشمن را تحريک کرديد. صدور انقلاب يعني تبليغ حقيقت اسلام و ارائه تجربه مقاومت.
در دوره دولت موقت خود آقاي بازرگان 17 يا 18 بار از طرف عراق به مرزهاي ما حمله شد؛ پاسگاههاي ما را مورد حمله قرار دادند. آنجا چه شد و چه اتفاقي افتاده بود؟ آن زمان که دولت دست شما بود. حالا يک بخشي را ممکن است تحليل کرد که در درون اينها روح جهاد و مبارزه نيست، حداقل روح تحليل و بررسي و تحقيق بايد به عنوان يک روشنفکر باشد. آنها اين را هم ندارند و بر اين اساس اينها با مسئله جنگ به کلي مخالف بودند. در حقيقت ما در انقلاب اسلامي با جريان نهضت آزادي به عنوان يک نگرش خاص و برداشت خاص از اسلام مواجه شديم که در يکي از بيانيهها نوشتند: «ما مدافع اسلام اومانيسم هستيم!»
*با اين تفاسير و اطلاعاتي که شما گفتيد عملکرد نهضت آزادي در دوران دفاع مقدس چگونه ارزيابي ميشود؟ چون نهضتآزادي از آغاز تا پايان جنگ همواره در بيانيهها مواضعش را اعلام ميکرد و ما در اين بيانيهها مواضع ضد و نقيضي را مشاهده ميکنيم. گاه نهضت آزادي را مدافع جنگ ميبينيم و گاه مخالف جنگ.
قاسم تبريزي: ما اينجا دو بخش داريم؛ يک بخش نهضت آزادي است که بيانيههايي به نام نهضت آزادي و روزنامه ميزان دارد و اتفاقا يکي از چيزهايي که بايد نقد جدي بشود همان روزنامه است. دوم جزوات است. آنها در اين مدت صدوچند جزوه از 2 صفحه تا 30 صفحه، در موضوعات مختلف، عليه دولت شهيد محمدعلي رجايي، عليه شهيد آيتالله بهشتي، عليه شهيد آيتالله صدوقي، عليه شهيد آيتالله قدوسي، عليه سپاه و ... منتشر کردهاند.
آقاي بازرگان و بنيصدر در گذشته (چه قبل از انقلاب و چه پس از پيروزي انقلاب و تا دوران رياست جمهوري آقاي بنيصدر) با هم اختلاف داشتند، يعني هم آقاي بنيصدر با ايشان مخالف بود و هم ايشان با روش آقاي بنيصدر مخالفت ميکرد و يکي از منتقدين دولت آقاي بازرگان، آقاي بنيصدر بود؛ بعد از اينکه ايشان رئيسجمهور ميشود و در برابر امام و انقلاب ميايستد، اتفاقاً آقاي بازرگان، نهضت آزادي، حزب ملت ايران، جبهه ملي، سازمان مجاهدين خلق، حزب رنجبران، حزب عدالت همه يک جبهه متحد تشکيل ميدهند که آقاي بازرگان در يک سخنراني گفته بود در اين اختلافات ما چاقوي رئيسجمهور را تيز ميکنيم.
درباره نهضت آزادي بايد دو دوره را بررسي کنيم: دوره اول از سال 1340 تا 1357 و دوره دوم هم از سال 1358 تا 1370 يعني دوره آقاي مهندس بازرگان. در اين دورهاي که مورد بحث ما است براي تبيين مباني نهضت آزادي بايد مباني فکري و انديشهاي آقاي بازرگان را بررسي کرد.
در حقيقت موضعگيري نهضت آزادي عمدتاً برگرفته از مباني فکري آقاي بازرگان است. مثلا بسياري از بيانيهها به قلم خود آقاي بازرگان است. بعضي هم ممکن است به قلم آقاي دکتر ابراهيم يزدي يا ديگران باشد. به هر صورت يک حزب وقتي که فعاليت سياسي ميکند شخص دبيرکل آن حزب پاسخگوي قضيه است. چون بيانيههاي رسمي قاعدتاً با امضاي دبيرکل بيرون ميآيد و در اين مدت هم دبير آقاي بازرگان است.
لذا به همين دليل ما عملکرد نهضت آزادي را تا زمان حيات آقاي بازرگان در رابطه با ايشان تحليل ميکنيم.
در درون نهضت آزادي سه جريان وجود داشت: 1- جريان آقاي مهندس بازرگان و دکتر سحابي 2- جريان آقاي حسن نزيه و رحيم عطايي و 3- جريان آيتالله محمود طالقاني.
در نگاه سياسي بازرگان اصلاً چيزي به نام جهاد و مبارزه وجود ندارد
آقاي بازرگان گذشته از ويژگيهاي مثبتي که به عنوان يک آدم متدين و نمازخوان دارد، مباني فکرياش چه نگاه اسلامي و چه نگاه سياسي ايشان، معارض با مباني کل روحانيت و حوزههاي علميه و خاصه با حضرت امام و آيتالله طالقاني است.
براي آقاي بازرگان مسئلهاي به نام فلسطين، جهان اسلام، مبارزه با استعمار، مبارزه با رژيم صهيونيستي و... اصلاً مطرح نيست. اصلاً نگاهش اينگونه نيست. در مسائل اعتقادي هرچند آيتالله طالقاني هم مفسر است و به همان سبک و سياق مفسرين حوزه به تاريخ اسلام، شأن نزول آيات، روايات و احاديث اهل بيت استناد ميکند و قرآن را تفسير ميکند ولي آقاي بازرگان آيه را ميخواند و برداشت خودش را ميگويد. يعني آقاي بازرگان مباني فکرياش براساس علوم تجربي است. براي همين است که در کتاب راه طي شده ميگويد: انسان با پاي علم به همان جايي ميرسد که پيامبران(س) با پاي وحي ميرسند. البته در همان زمان شهيد آيتالله مطهري در پاورقي کتاب اصول رئاليسم اين ديدگاه را نقد ميکند.
در نگاه سياسي آقاي بازرگان اصلاً چيزي به نام جهاد و مبارزه وجود ندارد. لذا ايشان نه با جنگ موافق بود و نه با سرنگوني رژيم شاه. البته اين جزء مباني فکري ايشان است.
لذا اين نگاه با نگاه آيتالله طالقاني که در درون نهضت است تعارض دارد. ميخواهم به عنوان دو جريان بگويم؛ يعني اگر امروز ما در درون نهضت آزادي که ضرورت هم دارد يک جريانشناسي اعتقادي انجام دهيم اينطور است. اين يک تفکر است. يعني اگر ما بخواهيم تفکر آقاي بازرگان را منهاي آن اعتقاد دينياش بررسي کنيم درست انطباق دارد با ديدگاه آقاي الهيار صالح، آقاي کريم سنجابي و امثال اينها و درست براي همين هم هست که او از سال 1330 که وارد جبهه ملي ميشود تا سال 1370 کلامي عليه جبهه ملي حرف نميزند. درحالي که در آنجا شاپور بختيار هست که شخصي ضد دين و لائيک است ولي ايشان راحت با او کار ميکند؛ با کريم سنجابي، غلامحسين صديقي و حتي با شخصيتي ضدديني مثل خليل ملکي، رهبر جامعه سوسياليستها و مجموعه رضا شايان، داريوش آشوري، حسين ملک و ... هم کار ميکند. چون مباني فکري او با آن منطبق است. ولي وقتي که به مباني ديني مثل شهيد آيتالله بهشتي و شخصيتهاي ديني و در رأسش امام ميرسد آن تعارض بنيادي را پيدا ميکند. و به تعبير حضرت امام اينها از مدرسه آمدند و ما از حوزه؛ و اين تعارض در شوراي انقلاب اسلامي (1359-1357) خودش را نشان داد.
از ابتدا که ايشان به پيشنهاد شوراي انقلاب نخستوزير شده بود هم در شوراي انقلاب اين مشکلات را با آيتالله مهدوي کني، آيتالله خامنهاي، آيتالله موسوياردبيلي و مجموعه روحانيت داشت و حتي در سخنرانيهايش تا سقوط دولت موقت عمدتاً در بيرون هم ابايي نداشت که حتي به امام هم انتقاد کند. درحالي که امام ميفرمودند: اين روش طاغوتي را کنار بگذاريد، محکم باشيد و...
خوب، بعد از سقوط دولت موقت ايشان در حقيقت خودش را کاملاً جدا از نظام ميبيند و سعي ميکند به انقلاب انتقاد کند، با اين که در مجلس شوراي اسلامي هم در دوره اول اينها شرکت ميکنند. اگر در مقالات ايشان و جزوات نهضت دقت کنيم اين واقعيت روشن ميشود.
او در کتاب بازيابي ارزشها ميگويد: «من از ابتدا با آيتالله خميني اختلاف نظر داشتم. شايد ايشان متوجه نشده بود. ايشان ايران را براي اسلام ميخواست و من اسلام را براي ايران ميخواستم.» اين همان نگاه است که خودش مطرح ميکند که يک انشقاقي دارد. حتي جلوتر که ميآيد باز ميخواهد انقلاب را زير سؤال ببرد و انقلاب ايران در دو حرکت را مينويسد که در حقيقت ميخواهد بگويد که يک حرکت ما بوديم و يک حرکت مثلاً امام بود. تفاوتش را هم در آنجا ميخواهد مطرح کند. اين همان تعارضي است که در انديشه آقاي بازرگان وجود داشت اما قبلاً موقعيتي نبود که بروز کند. فرض کنيد اگر انقلاب نميشد خيلي از اختلافات مشخص نميشد؛ چون موقعيتي پيش نميآمد. در دوران ايجابي تعارضات خودش را نشان ميدهد که آرمانها و خواستهها به کدام سو است.
اما بعد از انقلاب و در مسئله جنگ ديگر اين را نميتوانست انکار کند که جنگ بر ما تحميل شده است. چون در دوران دولت ايشان، عراق بيش از 17 حمله مرزي به ما داشت. خوب است سؤال کرد که چرا آن موقع شما سکوت کرديد؟ به سازمان ملل شکايت نکرديد؟ اين برميگردد به آقاي دکتر ابراهيم يزدي يا قاعدتاً هيئت دولت که فقط اخبارش را ما شاهد بوديم و مشخص بود که عراق دارد خودش را آماده ميکند.
مواضع بازرگان و نهضت آزادي درباره جنگ پس از فتح خرمشهر
*مسئله ديگري که در رابطه با عملکرد نهضتآزادي و مهندس بازرگان در دوران دفاع مقدس ميتوان بررسي کرد مربوط به فتح خرمشهر و ادامه يا توقف جنگ بعد از عمليات بيتالمقدس است. چنان که از بيانيههاي نهضتآزادي برميآيد آنها عقيده داشتند که پس از فتح خرمشهر بايد جنگ متوقف شود. به نظر شما آنها براساس چه تحليلي به اين نتيجه رسيده بودند؟ هدف نهضتآزادي و بازرگان از توقف جنگ پس از فتح خرمشهر چه بود و آنها چرا اين بحث را مطرح مي کردند؟
قاسم تبريزي: در مسئله سوم خرداد 1361 که ما در جبهه پيروز شديم اينها مسئلهاي را مطرح کردند که من عين جمله آقاي بازرگان را ميگوييم که به اعلاميه سوم خرداد 1361 مربوط ميشود: «اينگونه پيروزيهاي غرورآفرين در جبهههاي جنگ با دشمنان داخلي و خارجي انقلاب زمينه رشد و تعالي بيشتر و وحدت و اتحاد عميقتر و سازندگي سريعتر را در کشور فراهم کرد.» اين يک موضع درست است؛ اما اين موضع در حالي است که ما يک پيروزي به دست آورديم در برابر اينکه تمام منطقه در زير سلطه دشمن بود و دشمن بخشي از خاک ما را اشغال کرده بود.
خرمشهر را که ما فتح کرديم در حقيقت گلوگاه را گرفتيم. ولي در همان زمان بخشهاي ديگري از مناطق ما تحت سلطه يا اشغال دشمن است. خوب اينها اينجا مطرح کردند که بايد صلح کنيد. عجيب اين است که نهضت آزادي و حزب توده در اين موقعيت اين حرف را ميزدند. حالا ما فرض ميکنيم در اين موقعيت به حرف اينها گوش ميکرديم و درحالي که بخشي از مملکت ما در اشغال بود صلح را قبول ميکرديم؛ آيا اين همان وضعيت اسرائيل و کشورهاي عربي را پيش نميآورد که بلنديهاي جولان و بخشي از اردن در اشغال اسرائيل بود و آتشبس را قبول کردند و اسرائيل عقب نشيني نکرد؟ اگر ما اين کار را ميکرديم يعني ما مثل قاجار به مملکت خيانت کرديم يا مثل رضاخان بخشي را به ديگري بخشيديم و يا مثل هيرمند دوره محمدرضا به آن صورت درميآورديم.
در حقيقت ما قيدمان اين بود که اولاً: دشمن بايد از خاک ما بيرون برود و دوم: دشمن متجاوز و مقصر شناخته شود و اين خيلي مهم است. اگر بدون اينکه دشمن مقصر شناخته بشود ما صلح را قبول کنيم بعداً ميگفتند مقصر شما بوديد. تازه اگر بعدا خاکي را هم که اشغال کرده بودند پس نميدادند ما آيا دوباره بايد ميجنگيديم؟ آيا اين را از روي ناآگاهي و عدم درک ميگفتند يا از روي آگاهي؟ حزب توده ميشود گفت که صددرصد وضعيتش مشخص است و از روي آگاهي ميگفت ولي آيا نهضت آزادي ناآگاهانه اين را ميگفت يا آگاهانه؟ اگر ناآگاهانه ميگفت چطور يک تشکيلاتي که مدعي اسلامي، انقلابي به خصوص وطنپرستي است حاضر ميشود بخشي از مملکت در اشغال متجاوز باشد و ما صلح را قبول کنيم؟ اگر آگاهانه ميگفت در حقيقت ميخواست که ضربهاي به جمهوري اسلامي بزند و بگويد اينها عرضه نداشتند و بخشي از خاک را از دست دادند. که حداقل ما اين سوءظن را ابتدا به ساکن نسبت به نهضت نداريم. ولي نتيجه همان ميشد.
مگر ما در مورد قاجار نميگوييم که 17 شهر ما را روسها گرفتند؟ ميگوييم که بيلياقتي قاجار بود وگرنه علما به ميدان آمدند و اگر جهاد ادامه پيدا ميکرد يا توطئه انگليس و... نبود کار انجام ميشد. در اين قضيه خيانت انگليس با چهره نفاق و حرکت روسيه تزار با روحيه متجاوز و عملکر دولتمران با سستي و انفعال بود که آن فاجعه را پديد آورد. حالا نهضتيها بايد پاسخ بدهند. ما سؤال را مطرح ميکنيم و پاسخ از آنهاست.
چيزي که بعضيها متأسفانه بدون مطالعه مطرح ميکنند که ما پس از آزادي خرمشهر ديگر بايد جنگ را رها ميکرديم؛ خوب اين موضوع قابل توجه است. زماني که ما در خرمشهر پيروز شديم آيا تمام سرزمينهاي ما آزاد شده بود يا نه، بخش عمدهاي از کردستان و خوزستان و ايلام در اشغال عراق بود؟ حالا مسئله جنايتهاي حزب دموکرات و کومله يا جريانهاي ديگر بماند.
پاسخ شهيد رجايي به رئيسجمهور آفريقايي که پيشنهاد صلح با عراق را داد
بگذاريد خاطرهاي را برايتان بگويم. ما يک بار در سال 1361 خدمت مقام معظم رهبري رفتيم. يادم است که ميخواستيم کتابي در مورد شهيد رجايي بنويسم. ايشان در مورد ويژگيهاي شهيد رجايي فرمودند: شهيد رجايي زبان ديپلماسي عادي را قبول نداشت؛ صداقت و صافي حرف را قبول داشت. بعد فرمودند: يکي از روساي جمهور آفريقا (که الان نامش يادم نيست و اين فراموشي از طرف بنده است) در جلسهاي فشار آورد که شما بايد صلح کنيد و آقاي رجايي گفتند که بخشي از مناطق ما تحت اشغال عراق است، اين مناطق را آزاد کند ما هم مينشينيم و با هم صحبت ميکنيم. بعد آن 8 نفري که آمده بودند مثل ياسر عرفات و رئيسجمهور پاکستان و چند نفر ديگر گفتند که شما الان صلح را بپذيريد ما آن را حل ميکنيم. دوباره آن رئيسجمهور آفريقايي اين را گفت.
آقاي رجايي به او گفتند دستتان را به من بدهيد؛ شهيد رجايي دست اين آقاي رئيسجمهور را گرفت و انگشتانش را بين انگشتان دست او گذاشت و فشار داد؛ آن شخص از درد ناليد و شهيد رجايي گفت: چيزي نگوييد ميخواهيم با هم مذاکره کنيم. دوباره فشار داد و آن شخص فرياد زد و گفت: آقا دستم را ول کنيد؛ شهيد رجايي گفت: ما ميخواهيم مذاکره کنيم. بعد باز تکرار کرد که دستم را ول کنيد و آقاي رجايي گفتند: ببينيد صدام با ما اينطور رفتار ميکند.
البته آن نمايندگان که پيشنهاد صلح ميدادند ميفهميدند که دارند چکار ميکنند؛ اصلا آنها مأمور بودند که ما را در چالهاي جديد بيندازند اما شهيد رجايي ميگويند که سرزمين ما را اشغال کردهاند، اول بيرون بروند بعد مذاکره ميکنيم اما آنها ميگفتند که نه الان بپذيرد.
خوب آقاي بازرگان! شما که ميگويد بعد از فتح خرمشهر صلح کنيم، حالا ما صلح ميکرديم و حرف شما را هم گوش ميکرديم، آنها هم اين مناطق را که در اشغالشان بود ديگر پس نميدادند؛ تکليف اين مناطق چه ميشد؟ اين سرزمينها ميشد مثل بلنديهاي جولان و کرانههاي اردن که اسرائيل گرفت؛ ميشد شهرهاي قفقاز که روسيه گرفت؛ مگر غير از اين ميشد؟ خوب، حرف ما هم همين بود. علاوه بر اين ميگفتيم بايد مقصر مشخص و معرفي بشود. متجاوز معلوم شود. اگرچه دستهاي آلوده غرب، خاصه امريکا و انگليس را بايد ديد، دسيسههاي صهيونيزم بينالمللي را هم بايد مورد بررسي قرار داد.
آيا اينجا آقاي بازرگان فقط سياسيکاري ميکند؟ ممکن است يک بخشي هم سياسي باشد، ما منکر اين نيستيم، ولي اين عملکرد ريشه در همان تفکر دارد که ايشان اصلا مرد مبارزه نيست دارد. چون ايشان از نسل همان جريان جبهه ملي است. او هر چند متدين است اما نه به آيات قرآن درمورد تقابل با متجاوز نگاه ميکند و نه مسائل فقهي را ميفهمد. در مسائل ديگر هم اين موضوع را درمورد آقاي بازرگان داريم. لذا من باز برميگردم به بينش سياسي که هميشه هم همين بوده است. اگر دقت کنيم و مواضع ايشان را در ترازوي انديشههاي امام ارزيابي کنيم مسئله روشن ميشود.
نهضتيها در بيانيه بعدي ميگويند: «به نظر نهضت آزادي، بعد از فتح خرمشهر که موفقيت ممتازي در جهت نظامي، سياسي و اسلامي براي ايران پيدا شده و خصم خود را ناچار ديده بود راه توبه و تسليم پيش گيرد و همسايگان حاضر شده بودند تضمينهايي بدهند، دولت ميتوانست به مصداق آيه کريمه وإن جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علي الله انه هو السميع العليم از فرصتهاي مناسبي که براي اتخاذ و اعمال خط مشيهاي موثر جهت ختم موفقيتآميز جنگ فراهم شده بود استفاده کرده و مطابق مصالح و منافع ملت ايران اقدام نمايد. اما از آن شرايط و فرصتها استفاده نشده است.»
اين يعني چه؟ يعني همه آن خاکهاي ما که در اشغال عراق بود پس بدهد؛ آيا پس داده است؟ خوب اين دو جمله را چرا مينويسد؟ حتي ما اگر آدم سياسي يا تاريخي هم نبوديم و امروز اين جمله را ميخوانديم به آقاي بازرگان چه ميگفتيم؟ ميگفتيم آيا فهميدي چه نوشتي يا نفهميدي؟ آيا همسايگان در همان مواضع عمدتا وابسته به غرب نبودند؟ اگرچه در همان زمان بخشي از مخارج جنگ را عربستان به عراق ميپرداخت و حتي نيروي نظامي براي کمک به رژيم بعث گسيل ميکرد.
توبه و تسليم معني دارند. توبه اظهار پشيماني است. تسليم هم که معنياش معلوم است، يعني دستها را بالا بگيرد. آيا درمورد عراق اين را ما داريم؟ چنين چيزي را نداريم؛ بعد ميگويد همسايگان حاضر شده بودند تضمينهايي بدهند، آنها چه تضميني ميتوانستند بدهند؟
تمام اين کلمات معني دارد؛ ما چون حقوق بلد نيستيم نميتوانيم تحليل حقوقي کنيم ولي همين تحليل متعارف را که ميتوانيم انجام دهيم. درباره اين همسايگان که براي پيشنهاد صلح به ايران آمدهاند؛ آيا اين رؤساي جمهور خودشان آمدند؟ از طرف آمريکاييها و غربيها آمدند؟ از طرف سازمان ملل آمده بودند؟ از کجا آمدند؟ اگر از طرف خودشان آمدند آيا اگر خاک کشور خودشان به اين وضع گرفتار شده بود هم اين را قبول ميکردند؟ اگر ما حرف اين 8 نفر را قبول ميکرديم چه تضميني بود؟ اصلا اگر انجام نميشد آيا ما ميخواستيم ياسر عرفات را محاکمه يا اعدام کنيم؟! با رئيسجمهور پاکستان و بقيه چکار ميتوانستيم بکنيم؟ اصلا چه تضميني وجود داشت؟
بعد ميگويد دولت ميتوانست به مصداق آيه کريمه وإن جنحوا للسلم... قول مؤمنين را قبول کند که کار به سامان و حساب برسد. حالا آيا اين افراد مصداق مؤمنين بودند؟ بعد ميگويد از فرصتهاي مناسبي که براي اتخاذ و اعمال خط مشيهاي موثر جهت ختم موفقيتآميز جنگ فراهم شده بود استفاده کرده و مطابق مصالح و منافع ملت ايران اقدام نمايد. آيا وقتي خاک ما در دست عراق است مصالح ما است که آتشبس را قبول کنيم؟ واقعاً آدم گاهي ميماند که آيا خودشان نميفهمند؟ يا مخاطب را نادان ميدانند؟ يا به اين فکر نميکنند که ده- بيست سال بعد کساني ميآيند و فارغ از درگيريها اين مسائل را ارزيابي ميکنند؟ واقعاً آدم درباره بعضي مسائل تعجب ميکند، مسئله شخصي و خاص هم نيست. اتفاقا زمان حال بهترين فرصت براي نقد و بررسي عملکرد رجال و جريانها است.
در همان مذاکرات آخر که شروع شده بود، اگر اشتباه نکنم طارق عزيز که يهودي نسب هم بود با آقاي دکتر ولايتي داشت مذاکره ميکرد و مرتب ميخواست امتياز بگيرد. مرتب ميگفتند: شما بياييد گذشت کنيد؛ ما مسئله را حل ميکنيم. بعد ايشان ميگفت که ذرهاي از خاک ما نبايد در دست شما باشد. بعد او به کنايه گفت: شما آخوند هستيد و از شما چيزي نميتوانيم در بياوريم. آقاي ولايتي هم گفت: شما هم يهودي هستيد، يهوديها هم پولپرست و خاکپرست هستند.
ببينيد، تا آخرين لحظه طرف حاضر نيست مناطق ما را ترک کند؛ خوب، اگر ما آن موقع با اتکا به صحبتها و تحليلهاي نهضت آزادي و آقاي بازرگان کوتاه ميآمديم، امروز چه کسي محکوم بود؟ کل نظام؟ کل انقلاب؟ يا نهضتآزادي؟ اما حالا که ما تحليلهاي نهضتآزادي درباره جنگ را نپذيرفتيم ميتوانيم سرمان را بالا بگيريم و بگوييم که اينها خطا کردند و چيز ديگري نگوييم. همان گونه که در مسئله انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي در اول گفتيم که خطا کردند و بعد هم که پرونده آقاي امير انتظام از اسناد لانه جاسوسي درآمد فهميديم که خطا هم نکردند؛ معلوم شد که اين کار توسط آمريکاييها القاء شده و همه چيز حساب شده بوده است. وقتي حرکتهاي احزاب، نيمه پنهان دارد، نفوذيها کار خودشان را ميکنند، وضع روشن است.
در دوران رژيم پهلوي جبهه ملي به بنبست رسيد
آقاي محمد دروديان در کتاب پرسشهاي اساسي ميگويد که آقاي مهندس سحابي و بعضي از اعضاي نهضت آزادي در سالگرد فتح خرمشهر تحليل ميدهند و مسائل جنگ را بررسي مينمايند و درمورد شرايط جنگ ايران ميگويند: «ايران در بنبست قرار گرفته بود! اگر ايران اقدامي نمينمود و در مرزهاي خود توقف ميکرد جنگ راکد ميماند.» اولاً اين مسئله القاء شيطاني است. بنبست به چه معناست؟ چرا بايد در جامعه القاء کنيم که يک انقلاب، يک نظام به بنبست رسيده است؟ اصلا کجا به بنبست رسيده است؟ با آمريکا دارد ميجنگد و سرش را هم بالا گرفته. با دنياي استکباري و استعماري هم دارد ميجنگد و سرش بالا است. ملتي هم پشت سرش هستند. در جبهه و پشت جبهه سهونيم ميليون نفر دارد. در کدام جنگ سهونيم ميليون نفر از يک جمعيت 32 ميليوني ميايستد؟ بيش از يک دهم جمعيت در جبهه و جنگ است و جامعهاي که جامعه اسلامي و انقلابي است بنبستش کجاست؟ بايد واقعاً روي بعضي از کلمات مکث کرد که اين القائات بر چه اساس است؟ اگر خود آن شخص به بنبست رسيده چه ربطي به مملکت دارد؟
ممکن است يک حزب به بنبست رسيده باشد؛ کمااينکه در دوران رژيم پهلوي جبهه ملي به بنبست رسيد؛ وقتي امريکاييها طرح دگرگوني را ارائه دادند و شاه تعهد کرد بايد عمل کنند، جبهه ملي به بنبست رسيد و حتي ردههاي بالاي آن در قضيه کاپيتولاسيون سکوت کردند. و در اين که سلطنت را همراهي کند و يا با انقلاب اسلامي باشد مانده بود. تا آخر هم مطرح ميکردند که شاه سلطنت کند و حکومت نکند.
بحث آن موقع در درون جبهه ملي اين بود که چه کسي نخستوزير شود. شخصيت برجستهشان بعد از کريم سنجابي دکتر صديقي است. او سه بار با شاه جلسه ميگذارد و ميگويد که من ميخواهم نخستوزير بشوم ولي نميتواند کابينه تشکيل بدهد. حالا شما ميگوييد بنبست؟ اين کلمه بنبست يعني چه؟ اتفاقاً غرب به بنبست رسيد. در قضيه سالهاي 56 تا 57 اين غرب بود که به بنبست رسيد.
در قسمت ديگر ميگويد: «اگر ايران اقدامي نمينموند و در مرزهاي خود توقف ميکرد جنگ راکد ميماند.» اين براي وقتي است که بخشي از خاک ما در دست دشمن است. کردستان ما در حقيقت ميدان و جولانگاه تجاوز و جنايت صدام و گروهها و احزاب است، حزب رنجبران در همان زمان که ايشان ميگويد با امکانات صدام دارد با ما ميجنگد، حزب دموکرات با امکانات صدام دارد ميجنگد، گروه کومله دارد ميجنگد، سازمان مجاهدين خلق تقريباً سال 63 و 64 وارد عراق شدند اگرچه قبلاً هم جاسوسيهايي داشتند.
خوب، ما هم اشغال بخشي از ايران را داريم و هم طرف مقابل دارد جريانات را مديريت ميکند. حالا اين توقف به نفع عراق و به ضرر ايران بود. اگر شما اين را قبول داريد که ما اگر توقف ميکرديم به ضرر ايران بود و به نفع عراق، عادي بود که بايد جنگ را ادامه بدهيم. اين را به حسن ميگوييد يا به عيب ميگوييد؟ به نفع ميگوييد يا به ضرر؟ اين حرف با حرف قبلش در تناقض است. مگر اينکه او به دنبال ايجاد شبهه باشد. در انتها ميگويد: قسمتهايي از ايران در تصرف عراق است. تحليل نارسا و متناقض است. اگر شما در سال 63 مطرح ميکنيد که هنوز بخشي از خاک ايران در دست عراق است پس سال 61 چه ميگوييد؟ آيا عمد داريد که ما اين آتشبس را قبول کنيم بعد بخشي از خاک ايران به اشغال دشمن دربيايد و نظام و انقلاب و همه را زير سوال ببريد؟ يا احياناً به تعبير حضرت امام نميفهميد چه ميگوييد؟ نميخواهيم حکم کنيم، ميشود حکم هم کرد، ولي اين تناقض را چه کسي بايد جواب بدهد؟ اتفاقا امروز يکي از وظايف مورخان متعهد و صالح بيان واقعيات و حقايق است.
اينها فکر ميکنند که يک بيانيه دادند و رد شدند ديگر تمام ميشود؛ اتفاقاً مجموعه بيانيههاي نهضت آزادي از سال 58 يعني تسخير لانه جاسوسي تا فوت آقاي بازرگان قريب به 170 تا 180 جزوه است. اينها را بايد چه کسي جواب بدهد؟ امرروز من و شما مينشينيم و تاريخ مينويسيم؛ هرچه نگاه ميکنيم با تناقض مواجه ميشويم. يک تحليل خوشبينانه اين است که ميگوييم اينها نميفهميدند چه ميگويند؛ اصلاً ذهنشان متشتت بود؛ حرفهايي متناقض ميزدند. البته اين با خوشبيني است؛ درواقع يک حزبي که حرفهاي متناقض و متضاد بزند ديگر حزب نيست. آنهم در بيانيه که از طرف دبيرکل حزب صادر ميشود. اگر مثل حزب توده داشتند بازي سياسي ميکردند که رسوايي و نفاق است. اين را ما هنوز در حد علامت سؤال ميگوييم. نکته مهم اين است که برخي از آقايان به خاطر احساسات شخصي يا عواطف دوستيهاي ديرينه نبايد حقايق را پنهان کنند. حقيقت و تجربه بايد به نسلهاي بعد منتقل شود.
نهضتآزادي درک صحيحي از اوضاع سياسي، اسلام و جنگ نداشت
*اشاره کرديد که نهضتآزادي در دوران جنگ به مذاکره و صلح با دشمن اصرار ميکرد. نگاه آنها به مذاکره با دشمن چگونه بود؟
قاسم تبريزي: در اين رابطه آنها در سال 64 تحليل قرآني ارائه ميکردند و ميگفتند: «برداشت ما از قرآن اين است هر چند احتمال خدعه دشمن وجود داشته باشد ناچاريم به تقاضاي صلح وي با ديد مثبت نگاه کنيم.» واقعاً آدم ميماند. اگر اين را يک فرد بيسواد هم بگويد آدم تعجب ميکند. مثل اين ميماند که شما برويد با کسي بخواهيد وارد يک کار تجاري شويد. از طرفي هم ميدانيد اين شخص حقهباز، فرصتطلب، پولپرست و بدنام است؛ ولي چون خودت اعتقاد داري و مسلمان هستي و تکيه بر اسلام و قرآن و معارف اسلامي ميکني، حسن ظن داشته باش و اعتماد کن!
مگر نه اين است که مسلمان بايد زيرک باشد و فريب دشمن را نخورد؟ اين مثل اين ميماند که منافقين ادعاي مسلماني بکنند و ما بگوييم من ميدانم اين منافق است، تشکيلاتش را ميشناسم، وابستگياش را به بيرون از مرزها ميدانم، ولي حالا چون من مسلمان هستم، قبول کنم که منافق نيست!
در مورد مذاکره هم ميگويند: «قبول اصل مذاکره به عنوان يک ابزار سياسي ميتواند در جهت پيشبرد هدف ما مورد استفاده قرار گيرد.» البته اين حرف هم ناقص است. اصل موضوع را ما ميپذيريم. اما مذاکره بر چه مبنايي؟ مذاکره يک چارچوبي دارد. اولاً يکي من باشم و يکي طرف مقابل. دوما من يک اصولي ارائه بدهم و او هم چارچوبش را ارائه بدهد؛ آيا دشمن ما صادقانه وارد ميشد؟ مثل اين است که امريکا عليه اسلام و جمهوري اسلامي توطئه ميکند، سازمان سيا فعال است، عوامل غرب فعال هستند ولي ما نسبت به امريکا خوشبين باشيم و حسن ظن داشته باشيم. مثلا الان که مسئله برجام روشن شد و بدعهدي غرب عموما و امريکا خصوصا بر همگان آشکار شد و مشخص شد که امريکا ماهيت شيطاني دارد، ولي باز ما با امريکا مذاکره کنيم و متحد شويم!
البته باز ميگويم که تکيه ما روي خوشبيني حرکت آقاي بازرگان است؛ حداقل بايد بگوييم که اينها درک صحيحي از اوضاع سياسي ندارند، نه از اسلام درکي دارند و نه از سياست و جنگ. البته در جزواتش ادعاهاي ديگري ميکنند که آنها را تا حدودي بررسي کرديم.
از اينکه وقت گذاشتيد از شما تشکر ميکنم...
قاسم تبريزي: من هم از شما و مخاطبانتان متشکرم. اميد است در روند تاريخپژوهي، محققان ما صادقانه، عالمانه، با عدالت و فضيلت به بررسي، تحليل و نقد عملکرد جريانات و شخصيتها بپردازند تا درس عبرت و تجربهآموزي براي نسلهاي آينده باشد. من فکر ميکنم در آستانه چهلمين سال پيروزي انقلاب اسلامي ميبايست بدون تعصب و پيشداوري مواضع و عملکرد شخصيتها، گروهها، جمعيتها و... بازخواني شده و مورد نقد و بررسي قرار گيرد. اتفاقا من آمادگي براي سلسله مباحث درمورد نهضت آزادي را دارم.
انتهاي پيام/
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۳۵۲۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اختتامیهی جشنوارهی ملی «افتخار من» همزمان با سراسر کشور در گیلان
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
به گزارش خبرگزاری صدا وسیمای گیلان ؛ مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان در آیین اختتامیه این جشنواره گفت: در حوزهی استانی جشنوارهی «افتخار من» که سال گذشته همزمان با سراسر کشور در گیلان برگزار شد، بیش از هزار اثر به دبیرخانه ارسال شد که ۸ اثر برتر به تهران معرفی شد.
سرهنگ حسن حبیبی افزود: هدف از برگزاری این جشنواره آشنایی نسل جوان و آینده ساز با فرهنگ و تاریخ دفاع مقدس و تاسی از تاریخ شفاهی رزمندگان پیشکسوت است که در ۸ سال مقاومت ملی مردم ایران مقابل تجاوز حزب بعثی ، درس شهامت، ایثار و آزادگی را مشق نمودند و از کیان و شرف این سرزمین دفاع کردند.
مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان تصریح کرد: در سلسله جشنوارههای ملی «افتخار من» فرزندان و نوادگان پیشکسوتان دفاع مقدس، حوادث و خاطرات دوران جنگ را از اجداد خویش جویا شده ودر قالب نثر یا ضبط، به جشنواره ارایه میدهند.
سرهنگ حسن حبیبی اضافه کرد: نخستین جشنوارهی ملی «افتخار من» سال ۱۴۰۰ همزمان با سراسر کشور در گیلان برگزار شد و فراخوان چهارمین جشنواره هم سوم خردادماه امسال همزمان با سالروز آزادسازی خرمشهر اعلام خواهد شد.